سدّ اول در مقابل ملي شدن نفت


 

نو یسنده : منصور مهدوی




 
مبارزات ملي شدن نفت در مجلس پانزدهم توسط اقليت آغاز شد و دکتر مصدق کمترين نقشي در برانگيختن آنها نداشت و حتي در برهه اي قادر به اعلام مخالفت با قرارداد الحاقي نبود و سخن از پذيرش و درج تغييرات جزئي شش شيلينگ در آن را بر زبان راند. از سوي ديگر هيئت حاکمه براي آنکه مبادا مخالفت آيت الله کاشاني با قرارداد الحاقي سرنوشتي مانند سقوط دولت هژير را به بار آورد او را تبعيد کرد سيد حسين مکي در مجلس گفت ما بررسي کرده ايم و ديديم تبعيد آيت الله کاشاني به خاطر مسئله نفت بوده است.
انتخابات شانزدهم در پيش بود و هژير از دژ وزارت دربار انتخابات را تحت نظر گرفته بود تا کساني انتخاب شوند که به قرارداد رأي مثبت مي دهند. اين وضعيت موجب اين دغدغه شد که مبادا
زحمات اقليت در مخالفت با قرارداد در معرض خطر نابودي قرار گيرد. لذا مکي به اين فکر افتاد که براي مبارزات آتي بصورت منسجم و حزبي عمل شود. به همين جهت ميان همفکران خود در اقليت اين نظر را مطرح کرد که دکتر مصدق را به صحنه مبارزات دعوت کنند و با همکاري او گروهي تشکيل دهند ولي شخصيت و عملکرد سابق دکتر مصدق براي اعضاي اقليت مورد بحث بوده و آنان نظر مثبتي راجع به وي نداشتند:
«با حائري زاده و دکتر بقايي براي ايجاد دسته اي براي مبارزات آينده صحبت به ميان آوردم که با دکتر مصدق همکاري و تشکيل دسته اي بدهيم.
دکتربقايي گفت: من زياد وارد خصوصيات زندگاني سياسي دکتر مصدق نيستم، ولي تا آنجا که شنيده ام مي گويند تک رو و منفي است.
حائري زاده گفت: در دوره چهاردهم که من در مجلس بودم دکتر مصدق وزير دارايي بود و اختياراتي گرفت و بر سر دکتر مصدق کشمکش بين اکثريت و قوام السلطنه نخست وزير وقت درگرفت و کابينه ساقط شد و چون از طبقه اشراف است رعايت حال طبقه خود را خواهد کرد. پس از مدتي بحث بالاخره رفقا را متقاعد کردم که حتماً با دکتر مصدق همکاري و شالوده مبارزات آينده را بريزيم.»(1)
بدين ترتيب براساس نظر مکي اعضاي اقليت از دکتر مصدق که رسماً خود را بازنشسته سياسي معرفي کرده بود براي حضور در عرصه سياست دعوت به عمل آوردند و مقدمات تشکيل يک حزب را فراهم کردند.
طي يک هماهنگي قبلي اقليت با انتشار بيانيه اي از مديران مطبوعات دعوت کردند تا در روز چهارشنبه 23 شهريور 1328 در منزل دکتر مصدق حضور به هم رسانند. قريب به 40 مدير نشريه و خبرنگار در منزل مصدق حاضر شدند.
در اين جلسه حاضرين يک هيئت هفت نفره را به نمايندگي خود برگزيدند. اولين جلسه هيئت 7 نفره هنگامي برگزار شد که انتخابات تهران آغاز گشته و اعضاي انجمن نظارت هم از کساني انتخاب شده بودند که يا خود نامزد نمايندگي و يا از افراد مورد اعتماد دربار و هژير بودند. در اين جلسه که براي بررسي شرايط و مقابله با اين اقدام هژير برپا شده بود دکتر مصدق پيشنهاد کرد که در دربار تحصن، و از وضع موجود به شاه شکايت شود. بعضي از حاضرين شديداً مخالفت نموده و در عوض پيشنهاد کردند بهتر است که به حضرت عبدالعظيم (عليه السلام) يا يکي از مساجد تهران رفته، تحصن اختيار نماييم. زيرا تحصن در دربار، ارتباط ما را با عالم خارج قطع مي کند و در واقع در آنجا محصور خواهيم شد در حاليکه اگر به مساجد برويم مي توانيم با طبقات مردم در تماس باشيم.(2) نظر دکتر مصدق به رأي گذاشته شد و با وجود مخالفت مکي و حائري نظر اکثريت بر تحصن در دربار تعلق گرفت. لذا دکتر مصدق طي اعلاميه اي از مردم خواست تا براي ابراز اعتراض خود به اعمال غيرقانوني هژير روز جمعه 22 مهر در مقابل سردرسنگي (کاخ شاه) حاضر شوند.
با عنايت به شهرت فدائيان اسلام و خصوصاً عملکرد برجسته
آنان در مخالفت با دولت هژير و نيز آنکه از منتسبين آيت الله کاشاني بودند، دکتر مصدق طي نامه اي به شهيد نواب از او خواست جمعي از يارانش را براي حضور در اين جمع اعتراض آميز اعزام نمايد. شهيد حاج مهدي عراقي که از اعضاي فعال فدائيان اسلام و از شرکت کنندگان در اين تجمع بوده است مي گويد:
«يک نامه اي هم براي مرحوم نواب مي نويسد که شما دوستانتان را بفرستيد اينجا، من با آنها کاري دارم. صبح جمعه بود، تعدادي از بچه ها رفتند خانه مصدق... وقتي مصدق آمد، يک فردي شروع کرد به شعار دادن و صلوات فرستادن. مصدق گفت: سکوت شعار ماست. هر کسي که سکوت نکند از ما نيست... ما از اينجا به طرف دربار مي خواهيم برويم. برويم صحبتهايمان را با شاه تمام کنيم، از اينجا که حرکت کرديم، فقط سکوت. اگر کسي سکوت نکرد و شعاري داد فوراً او را بگيريد. از پله ها آمد پائين و يک عصا دستش بود يک دستش هم توي دست مرحوم (سيد حسين] امامي حرکت کردند جلو، جمعيت هم به دنبال ايشان آمدند تا دم دربار. البته نرسيده به دربار، يک جوانکي شروع کرد به نابودي شاه و براي مصدق شعار دادن که مصدق گفت اين را بگيريد تا بچه ها ريختند بگيرند او را، فرار کرد.»(3)
مقابل کاخ، دکتر مصدق نامه سرگشاده اي را که به شاه نوشته بود به سرهنگ شفقت داد تا به دست شاه برساند. پس از رفتن شفقت هژير آمد. دکتر مصدق دستي بر سينه هژير زد و با لحني اعتراض آميز گفت:
«عبدالحسين خان تو شرف داري؟ آيا اين انتخابات آزاد است؟ تو به شرافت خود قسم بخور که انتخابات آزاد است من از همين جا
برمي گردم»(4)
و سپس با اشاره به کاخ خطاب به هژير گفت:
«برويد به شاه بگوئيد که اينجا خانه ملت است، ملت مي خواهد بيايد داخل. هژير رفت مدتي بعد برگشت و گفت شاه سلام رساند و گفت: درست است که اينجا خانه ملت است اما خانه اي نيست که از همه ملت بتواند پذيرائي کند، نماينده هاي ملت را انتخاب بکنيد و بفرستيد بيايند تو. مصدق گفت: نه اينها هم که همه ملت نيستند و تعدادي از ملت هستند برو بگو که اينها همه شان بايد بيايند تو. او گفت نمي شود. امامي يک نهيب به او داد، گفت: مرتيکه مگر به تو نمي گويد برو، تو بگو چشم.»(5)
هژير رفت و دوباره برگشت و به دکتر مصدق گفت همان که اول گفتم. لذا دکتر مصدق هجده نفر را انتخاب نمود. قبل از رفتن به دربار خطاب به جمعيت حاضر گفت:
«برادران عزير من، فرزندان غيور ايران، شما نشان داديد که عليه ظلم و بيدادگري ايستادگي مي کنيد بار ديگر يک ورق درخشان بر صفحه مبارزان جوان ايران افزوديد. ما به تحصن مي رويم تا حق شما را بگيريم و از قانون شکني ها جلوگيري کنيم، هموطنان همانطوري که گفتم شعار ما، سکوت، آرامش و متانت است، آنهايي که ما را ماجراجو مي خوانند چرا نمي آيند سيل احساسات پاک شما را ببينند، به هر حال ما پناهنده مي شويم و اميدواريم روسفيد بازگرديم.»(6)
منتخبان به همراه دکتر مصدق براي تظلم و تحصن به اندرون دربار
رفتند.(7) کسي از اعضاي فدائيان اسلام همراه متحصنين نرفت. حاج ابوالقاسم رفيعي مدير انتظامات فدائيان اسلام به همراه يک نفر ديگر مسؤوليت برقراري ارتباط ميان متحصنين و خارج دربار را برعهده گرفت.
دکتر مصدق و همراهان براي اعتراض به دربار رفته بودند ولي در آنجا عبدالحسين هژير وزير دربار شخصاً از آنها پذيرائي مي کرد. يکي دو روز به همين منوال گذشت بحث پذيرايي شاهانه از متحصنين به مطبوعات کشيده و مورد توجه ارباب جرايد قرار گرفت. قلمفرسايي مطبوعات راجع به پذيرايي ها به درون دربار نفوذ کرده و به گوش متحصنين رسيد. آنان تحت تأثير اين خبر تصميم به اعتصاب غذا گرفته و اعلام کردند تا پاسخ شکايت ما نيايد غذا نخواهيم خورد. خبر اعتصاب فوراً به بيرون دربار رفته و سيل شيريني، بيسکويت، قرص ويتامين و ... به دربار سرازير شد و خيلي زود اعتصاب کوتاه مدت شکسته شد. سيد حسين مکي در شرح نحوه شکستن آن اعتصاب مي نويسد:
«بعضيها معتقد بودند که براي جلوگيري از ضعف همه افطار کنيم، ولي من جدا مخالفت مي کردم و غالب رفقا هم مي گفتند تا مکي نخورد ما نمي خوريم، دکتر مصدق خيلي اصرار کرد که افطار کنم و اضافه کرد اگر تو نخوري من هم نخواهم خورد. بالاخره
دست و پاي مرا گرفته خوابانيدند و دکتر مصدق دهان مرا باز کرده و قطعه اي از بيسکويت را در دهانم گذاشت؛ من چون ديدم وضع مزاجي دکتر مصدق و چند تن ديگر خوب نيست ناچار به افطار شدم.»(8)
اعتصاب شکسته شد و پاسخ شکايت هم آمد. در آن پاسخ، شاه اظهار مي داشت براي تضمين مصونيت انتخابات اقدامات لازم به عمل خواهد آمد. پس از وصول جواب، جلسه اي ميان متحصنين برپا شده و حاضرين تصميم به تشکيل يک هسته مبارزاتي گرفتند که همان جا نام «جبهه ملي» برآن نهاده شد. خبر تأسيس جبهه ملي توسط حاج ابوالقاسم رفيعي در بيرون انتشار يافت.
شهيد حاج مهدي عراقي دراين باره مي گويد:
«مينوت تأسيس جبهه ملي را از آن تو مي آيند مي دهند به دست حاج ابوالقاسم رفيعي که با موافقت شاه جبهه ملي در ايران به وجود مي آيد... وقتي اين مينوت را که آوردند و دادند دست نواب که ببرند چاپش بکنند ايشان ناراحت شد و منع کرد بچه ها را از اين کار و گفت تشکيلات و حزب و جبهه اي که با موافقت پسر رضاخان بوجود آمده باشد براي ما ارزش ندارد. هرچه بدبختي است از اينجاست، کانون فساد اينجاست. ما با کاشاني صحبت کرديم که اين کانون فساد را برداريم، اگر اين بماند مرتب اين ميکروب سرطان و ميکروب مالاريا رشد مي کند و مي آيد بيرون. تازه اينکه با دست خود اين بيايد براي ما يک حزب هم برايمان بوجود بياورد... با اصراري که به حساب بچه ها داشتند بخصوص که الان مي خواهد يک حرکتي بوجود بيايد، اگر از همين جا اين حرکت پاره بشود ممکن است ضررهايش بعد متوجه ما بشود، اينکه حالا شما نظارت داشته باش بر اينها که اگر خواست کار خلافي انجام
بشود، آن موقع مخالفت بکني. تا ساعت يک و دو نيمه شب اين موضوع مورد بحث بود. يک عده موافق، يک عده مخالف، نهايت امر نتيجه به اينجا رسيد که مرحوم نواب گفت که من دستور چاپ آنرا نمي دهم، خودتان هر کاري که مي خواهيد بکنيد ولي، از طريق ديگري که با بچه هاي دانشگاه تماس گرفته بودند قرينه اي هم دراختيار آنها گذاشته بودند و بچه ها آنرا چاپ و منتشر کردند.»(9)
سرانجام پس از چهار روز بدون آنکه نتيجه اي گرفته شود، دکتر مصدق با صدور اعلاميه اي ضمن تقدير از شاه خاتمه تحصن را اعلام نمود:
«سه شنبه 26 مهرماه 1328
جناب آقاي هژير وزير دربار سلطنتي اوامر شاهانه مندرج در نامه شماره 7819 آن جناب به اينجانب رسيد و به آقايان متحصنين ابلاغ گرديد. هيئت متحصنين نسبت به انتخابات تهران بالاخص نظري ندارند و مي دانند که مرجع شکايات بعد از خاتمه انتخابات، مجلس شوراي ملي است ولي البته اعليحضرت همايون شاهنشاهي منشأ عمومي اصلاحات مي باشند و غرض عمده از تحصن اين بود که در اين دوره فترت که تعيين نخست وزير محتاج به تمايل مجلس نيست دولتي روي کار بياورند که وجهه نظر خود را فقط حفظ مصالح سلطنت و ملت قرار دهد و در عصر چنين پادشاهي مملکت صاحب مجلسي شود که به اصلاحات اساسي قادر باشد از فقر و بيچارگي مردم بکاهد و کشور را قرين آسايش و رفاهيت نمايد اگر فقر و بيچارگي مردم نتيجه اعمال هيئتهاي حاکمه نيست خوب است آن جناب بفرمايند علت بدبختيهاي اين جامعه چيست؟ اکنون که درخواست ما مورد توجه و عطوفت
شاهانه قرار نگرفت به تحصن خاتمه مي دهيم و سعادت مملکت را هميشه خواهانيم.
دکتر مصدق»(10)
متحصنين از دربار خارج گشتند و قرار شد جلسه بعد در منزل دکتر مصدق تشکيل شود. جلسه مزبور در اول آبان ماه تشکيل شد. دکتر مصدق به رياست و مکي به عنوان دبيرجبهه ملي انتخاب شدند و هيئتي نيز مأمور تدوين اساسنامه و آئين نامه جبهه ملي گرديد. مدتي بعد اساسنامه به شرح ذيل تدوين شد:
«ماده 1-جبهه ملي از هيئت مؤسسين و دستجات مختلف ملي که طرفدار تأمين عدالت اجتماعي و حفظ قانون اساسي هستند، تشکيل مي شود.
ماده 2- مؤسسين، اولين هيئت مديره جبهه ملي را تشکيل مي دهند و دستجات مختلف ملي هريک نماينده تعيين مي نمايند که از اجتماع آنها با هيئت مديره شوراي جبهه ملي تشکيل مي شود ولدي الاقتضاء نمايندگان مختلف شهرستانها نيز که اعتبارنامه آنان را هيئت مديره تصويب کرده باشد در شورا شرکت مي کنند.
ماده 3- هدف جبهه ايجاد حکومت ملي بوسيله تأمين آزادي انتخابات و آزادي افکار است.
ماده 4- در شوراي جبهه ملي مسائل مربوط به اصلاحات اجتماعي و اقتصادي مورد بحث و شور قرار خواهد گرفت.
ماده 5- دستجات و احزابي که بخواهند به جبهه ملي ملحق شوند بايد تقاضاي خود را کتباً به جبهه ارسال کنند و شرط قبول عضويت و تحقيق و صدور اعتبارنامه را آئين نامه جداگانه تعيين خواهد کرد.
ماده 6- هيچ فردي مستقيماً نمي تواند عضو جبهه ملي بشود و
عضويت افراد در جبهه مشروط به اين است که عضو جمعيتي باشند که سمت وابستگي به جبهه ملي را تحصيل کرده باشد.
ماده 7- طرز اجراي اين اساسنامه را آئين نامه جداگانه که به تصويب هيئت مديره خواهد رسيد تعيين مي نمايد.»(11)
همان طور که از متن اساسنامه نيز هويداست جبهه ملي يک حزب و تشکيلات منسجم نبود بلکه مجموعه اي از احزاب و دستجات مختلفي بود که در آن زمان براي مبارزه عليه اقدامات هژير در انتخابات و بعداً براي ملي شدن نفت و به ثمر رساندن نهضت ملي فعاليت مي کردند.
احزابي که در آبان 1328 و يا بعد از آن به جبهه ملي پيوستند عبارت بودند از: 1- «حزب ايران» 2- «سازمان نظارت بر آزادي» به رهبري دکتر بقايي که پس از يکسري تحولات به «حزب زحمتکشان ملت ايران» تحت رهبري بقايي و «حزب زحمتکشان ملت ايران» (نيروي سوم) به رهبري خليل ملکي تبديل شد 3- «حزب ملت ايران» به دبير کلي داريوش فروهر 4- «جمعيت آزادي مردم ايران» به رهبري محمد نخشب، 5- «مجمع مسلمانان مجاهد اصناف و بازار» به رهبري سيد شمس الدين قنات آبادي و 6- «حزب استقلال» به رهبري عبدالقدير آزاد.
گروهها و دستجات ديگري نيز به جبهه ملي پيوستند ولي مهمترين آنها احزاب و تشکلهاي مذکور بودند. گفتني است فدائيان اسلام اگرچه در برهه هاي حساس نهضت ملي صميمانه همکاري و نقش تعيين کننده خود را با از ميان برداشتن مهره هاي استعمار ايفا نمود، ولي هيچگاه به عضويت جبهه ملي درنيامد.
جبهه ملي بيشتر مظهر و نماينده طبقات مرفه ضد استعماري کشور بود و اگرچه دولت برخاسته از جبهه ملي نهضت ملي را تا خلع يد و قطع رابطه با انگليس هدايت کرد ولي بنا به ماهيت و ترکيبش که از افراد دمکرات و ملي گرفته تا وابستگان به طبقات مختلف هيئت حاکمه و عمال انگليس و آمريکا در آن شرکت داشتند در حفظ نتايج بدست آمده از مبارزه ضد استعماري مردم ايران توفيق حاصل نکرد. رهبري جبهه نيز به جهت پيوستگي ها و وابستگي هايي که با طبقات حاکمه داشت در آن مبارزه ضداستعماري قاطع و بي گذشت نبود و قدرت اصلاحات اساسي و بنيادي را در کشور نداشت. چنانکه خواهيم ديد رهبري از اولين گام در تشکيل دولت با انتخاب عناصر وابسته و سابقه دار عملاً نشان داد که قصد ايجاد تحول در ساختار سياسي - اجتماعي را ندارد.

سد اول؛ هژير
 

مقاومت اقليت مجلس پانزدهم در برابر قرارداد الحاقي موجب شد تا هيئت حاکمه به اين نتيجه برسد که براي گذراندن قرارداد بايد مجلسي يکدست برپا کرد تا بتوان به تصويب حتمي قرارداد دل بست. به همين منظور فترت را بر کشور تحميل کردند و پس از خاتمه مجلس پانزدهم مدتها نسبت به برپايي انتخابات، عامدانه غفلت ورزيدند. در اين فاصله هژير در وزارت دربار مقدمات نمايش انتخابات را فراهم مي نمود. ساعد نخست وزير در 21 مهر 1328 به بهانه معالجه ولي در واقع براي مذاکره به لندن رفت و پيرامون قرارداد مذاکراتي صورت داد. البته دولت انگليس حاضر به دادن امتياز به وي نشد و دست خالي او را روانه ايران ساخت. هدف ساعد اين بود که با
گرفتن امتيازات بيشتر افکارعمومي ايران را قانع نمايد ولي دست رد انگليسي ها وي را به نتيجه قبلي بيشتر مطمئن ساخت؛ اين که بايد با وارد کردن نمايندگان مورد اعتماد در مجلس، قرارداد را بي سر و صدا تصويب کرد و به قضايا خاتمه داد.
انجام انتخابات در يد قدرت هژير گذاشته شد تا او به همه نگراني هاي هيئت حاکمه خاتمه دهد. ايام طولاني فترت نيز به او مهلت کافي براي انجام محاسبات لازم جهت برپايي انتخابات دلخواه را داد و فهرست اسامي نمايندگان مورد نظر با مشورت کلنل ويلرانگليسي تدوين گرديد.
انتخابات شانزدهم، مهر 1328 آغاز شد روند امور به سوي انتخاب نمايندگان سرسپرده جريان داشت. شخصيت هاي مهم و مؤثري چون سپهبد رزم آرا رئيس ستاد ارتش، دکتر منوچهر اقبال وزير کشور، سرتيپ صفاري رئيس شهرباني کل کشور و شهردار تهران مجري دستورات محرمانه هژير بودند. اين ميزان اقتدار يادآور عبدالحسين تيمورتاش وزير دربار رضاشاه بود. هژير بر امور مسلط شده بود و سيد محمد صادق طباطبايي به رياست و سيد جعفرغروي و هفت نفر ديگر به عنوان معتمدين دربار نيز به عضويت انجمن اصلي انتخابات شانزدهم منصوب شدند. جبهه ملي نيزاعلام موجوديت نموده و وارد عرصه انتخابات شده بود ولي با بي اعتنايي دربار نسبت به تحصن آنان و بي نتيجه ماندن اعتراض جبهه ملي معلوم بود گردانندگان انتخابات هيچ گذشتي نسبت به آنان قائل نخواهند شد. به خصوص حضور اقليت مجلس پانزدهم در جمع آنها حساسيت هژير را برمي انگيخت و سبب سختگيري مضاعف درحق آنان مي شد.

نامه کاشاني به نواب
 

در چنين شرايطي آيت الله کاشاني با ارسال نامه اي از بيروت خطاب به نواب صفوي نوشت: «انتخابات شروع شده و چاره اي جز دخالت شديد و انتخاب وکلاي مورد نظر نيست.»(12) او اسامي وکلاي مورد نظر (1- دکتر محمد مصدق 2- دکتر مظفر بقايي 3- دکتر سيد علي شايگان 4- سيد ابوالحسن حائري زاده 5- سيد محمود نريمان 6- سيد حسين مکي 7- عبدالقدير آزاد)(13) را مرقوم داشته و از نواب خواست توان خود و تشکيلات فدائيان اسلام را براي انتخاب شدن آنان به کار گيرد. ولي نواب طي نامه اي به آيت الله کاشاني اظهار داشت:
«با هم صحبت کرديم اگر خواستيم وکلايي هم انتخاب کنيم وکلايي باشند که حداقل سمت مذهبي شان به سمت سياسي آنها بچربد اينها که نه تنها سمت مذهبي ندارند بلکه علاقمند به مذهب هم نيستند. شما چرا چنين دستوري مي دهيد.»
آيت الله کاشاني در پاسخ به نواب صفوي نوشت؛
«ما اکنون رجال ديني که در فن سياست ورزيده باشند نداريم. چه بهتر اينکه اين کار را ما مرحله به مرحله انجام دهيم و بتوانيم در يک مرحله از رجال سياسي که در فن سياست ورزيده هستند و نسبتاً هم جنبه ملي دارند استفاده کنيم تا در طي اين دوران بتوانيم انسانهايي که متدين هستند يا سمت مذهبي دارند براي انتخابات تربيت کنيم.»(14)
نواب صفوي با اين استدلال، پيشنهاد آيت الله کاشاني در حمايت از نامزدهاي جبهه ملي را پذيرفت و مهياي به کارگيري امکانات فدائيان اسلام جهت کمک به انتخاب آنان شد.

تقلب در انتخابات
 

با ابتکار دکتر بقايي براي نظارت و جلوگيري از تخلفات انتخاباتي، سازماني تحت عنوان «سازمان نگهبانان آزادي انتخابات» تأسيس شد. اعضاي سازمان موظف بودند تمام مدت در حوزه هاي اخذ رأي حاضرباشند و ضمن نظارت، مشاهدات خود را گزارش دهند. فدائيان اسلام نيز در اين سازمان حضور فعال داشتند. شهيد حاج مهدي عراقي در اين باره مي گويد:
«قبل از اينکه انتخابات شروع شود، دکتر بقايي با وزارت کشور صحبت مي کند، اجازه سازمان نظارت بر آزادي انتخابات را از وزارت کشور مي گيرد و پنجاه نفر از بچه ها [فدائيان اسلام] را اسمشان را و شناسنامه و عکس را مي گيرند، و کارتي براي آنها صادر مي شود که اينها حق نظارت بر انتخابات را داشته اند يک تعدادي از بچه هاي فدائيان بودند يک تعدادي هم از بچه هاي دانشجو بودند.»(15)
رسوايي انتخابات از همان روز اول معلوم شد. کارگردانان انتخابات، کارگران راه آهن، دخانيات، چيت سازي، سيلو و رفتگران را دسته دسته و با کاميون به پاي صندوقهاي رأي مي آوردند تا آرايي را که قبل در دستشان گذاشته بودند در صندوق بياندازند. اينگونه عملکردها سبب شد تا در همان اوايل آيت الله سيد جعفر غروي از
عضويت درانجمن انتخابات مستعفي شود و علت را منتشر سازد. اين اولين ضربت بر پيکره انتخابات هژير بود.
با اين همه، فعاليت هواداران نامزدهاي جبهه ملي چشمگير بود و بسياري از مردم به جاي آراي تحميلي رأي حقيقي خود را به صندوق ها مي ريختند به همين سبب نتايج اوليه آراء حاکي از پيروزي دکتر مصدق، سيد حسين مکي، حائري زاده، آيت الله کاشاني، آزاد، دکتر شايگان و نريمان بود و تا زمان شمارش 2/3 آرا، همين ترتيب ادامه يافت.
اين وضع هژير را به تکاپو واداشت تا براي حذف افراد ياد شده از فهرست منتخبان اقدامي صورت دهد. انتخابات تمام شده بود و شمارش آراء در مسجد سپهسالار (شهيد مطهري فعلي) انجام مي شد. حين شمارش به سبب تدابير فراواني که براي ممانعت از تقلب انديشيده شده بود موقعيت براي اقدامات انجمن نظارت (عوامل هژير) فراهم نبود. پس از شمارش هم صندوق ها مهر و موم شده و دراتاقي در ضلع جنوبي مسجد نگهداري مي شد و درب اتاق هم مهر و موم مي گشت. لذا در ابتدا انجمن نظارت دستور داد صندوقها به شبستان مسجد منتقل شوند.
اعضاي سازمان نظارت بر آزادي انتخابات همچنان در محل حضور داشتند و فداکارانه از «امانت ملي» حراست مي کردند. سيد حسين مکي و سيد محمود نريمان هم از طرف جبهه ملي مأمور نظارت بودند. دکتر مصدق طي نامه اي به مکي قصد دولت براي دستکاري صندوق ها را به اطلاع وي رسانده و از او خواسته بود تا آخرين نفس پايداري کند.
نيمه هاي شب عده اي وارد شبستان (محل صندوقهاي رأي) شده
يکي دو صندوق را باز کردند ولي خيلي زود با اخطار برخي نظاميان حاضر در مسجد مواجه شده و مجبور به ترک شبستان شدند.(16) دزدان شب، روز بعد مقارن ظهر علناً وارد عمل شدند تا آراي صندوقها را تعويض کنند. مکي رخداد را اين گونه تشريح مي کند:
«صحن مسجد خلوت بود. دستهايم را شسته مي خواستم براي صرف ناهار به حجره يکي از طلاب بنام «طيبات» که اهل گلپايگان بود و نريمان هم آنجا نشسته بود بروم. يکي از ژاندارمرهاي مأمور که در پشت بام پاس مي داد با عجله خود را به يکي از محافظين رسانيده گفت دارند صندوقها را عوض مي کنند، «راد» هم موضوع را به من اطلاع داد... من بدون آنکه مجال اين را داشته باشم که از ماجراي تعويض آراء با نريمان صحبتي بکنم به طرف پله بام شبستان دويدم سروان رحيمي افسر پليس با عده اي پليس جلو مرا سد کردند صداي داد و فرياد من بلند شد... گفتم که زنگ مسجد را به صدا درآوردند و طلاب مدرسه نيز روي پشت بامها بروند اذان بگويند.
قبلاًً به کسبه و ساکنين اطراف مسجد سپهسالار گفته بوديم که هرگاه بخواهند صندوقها را عوض کنند ما زنگ مسجد سپهسالار را به صدا درمي آوريم و طلاب هم در پشت بامها اذان خواهند گفت تا شما از جريان با اطلاع باشيد.»(17)
مردم به طرف مسجد به راه افتادند ولي قبلاًً براي مقابله با آنها تدبير شده بود. مسجد محاصره و با کاميون هاي نظامي دربهاي مسجد را مسدود کرده بودند، با اين همه حضور مردم سبب متوقف شدن عمليات جابجايي آراء شد. مکي به همراه تعدادي از اعضاي فدائيان اسلام که با پليس درگير شده بودند، دستگير و در يکي از
اتاقهاي مسجد زنداني شدند.
دکتر مصدق با اطلاع از واقعه به مقابل سردر سنگي دربار رفت و با صداي بلند هژير را فراخوانده و گفت: «تو که مي گفتي انتخابات آزاد است بيا برويم تا دزدان ناموس ملي را حين ارتکاب به تو نشان بدهم.» ولي هرچه فرياد کرد نتيجه اي نگرفت. حاج مهدي عراقي در بيان بقيه ماجرا مي گويد:
«زنگ مدرسه را زدند، جمعيت ريخت و نگذاشتند صندوقها عوض بشود. در اين گير و دار مکي هم رسيد. بگير بگير هم شروع شد. پليس ريخت و مکي را گرفت و هفت هشت تا از بچه ها [فدائيان اسلام] را هم گرفتند. يک اتاق کوچکي بود ته شبستان اينها را همه بردند به شبستان و بازداشتشان کردند. آن روز بعد ازظهر قرائت آرا تعطيل شد. بچه ها را بردند زندان، مکي هم البته جزء آنها بود و شبانه هم صندوقها را از شبستان مسجد سپهسالار منتقل کردند به فرهنگستان - دانشکده منقول و معقول - بعد هم فردا در روزنامه نوشتند به مناسبت ايام سوگواري چون مصادف با ايام عاشورا بود و هميشه از طرف دربار آنجا سه روز روضه خواني مي شود ما صندوقها را به فرهنگستان منتقل کرديم.»(18)
صندوقها به محل دلخواه منتقل شدند و در آنجا کسي از سازمان نگهبانان آزادي انتخابات را براي نظارت راه ندادند. لذا تقلبات گسترده اي صورت گرفت. نتيجه آراء طي اولين روز در محل جديد تغيير شگفت انگيزي کرد. يکباره دکتر مصدق از رديف اول به دهم دکتر بقايي از دوم به يازدهم، مکي از سوم به دوازدهم بقيه هم از فهرست خارج شدند. از سوي ديگر استعفاي پياپي اعضاي انجمن نظارت بر انتخابات نيز که به تقلبات گسترده معترض بودند جلودار
هژير و عمالش نبود. اوضاع بحدي بغرنج شد که اگر مدتي ديگر اين وضعيت ادامه مي يافت دکتر مصدق - نفر اول انتخابات - از فهرست خارج مي شد.

اعدام انقلابي هژير
 

در چنين شرايطي که مال، جان و ايمان مسلمين در معرض هجوم واقع شده بود بر مسلمانان واجب بود تا در صورتيکه دفع هجوم موجب هجمه سنگين تري نشود به دفاع از خود بپردازند. عموم مردم حضور استعمارگرانه بيگانگان را از نزديک تجربه کرده و مي ديدند که اجانب با واسطه نمودن رجال کشور چگونه از سرسپردگي آنان بهره برداري مي کردند. به همين سبب خواستار مجازات رجال خودفروخته و خائن بودند.
فدائيان اسلام با درک اين وضعيت جامعه و در نظر گرفتن دستور شرع انور، اعدام انقلابي عبدالحسين هژير وزير دربار و باني اجحافات به حقوق مردم را به سيد حسين امامي سپرد.(19) ضمن آنکه مهدورالدم بودن هژير به فتاوي شرعي اتکا داشت.
روز 13 آبان 1328 (دوازدهم محرم 1369ق) که مراسم عزاداري دربار به مناسبت ايام محرم در مسجد سپهسالار برپا بود هژير نيز به نمايندگي از دربار در مراسم حضور داشت. امامي با يک هفت تير هژير را هدف گلوله قرار داد و به قتل رساند:
«روز دوازدهم محرم که روز آخر روضه خواني بود درمسجد سپهسالار، هژير که وزير دربار بود از طرف دربار آنجا دسته هايي که مي آمدند، بلند مي شد يک تاقه شالي مي انداخت گردن سردسته. همين موقع که مشغول پذيرايي از اين کارها بود، مرحوم امامي که در يک گوشه ايستاده بود او را هدف گلوله قرار مي دهد صدا مي پيچد و در هم مي ريزند و به همديگر مي گويند چي بود؟ چي بود؟ گفتند لامپ ترکيده و چراغ ها را خاموش کردند و روشن کردند، خلاصه مردم پا به فرار، همه آن رجالي که آن جلو نشسته بودند همه از در گذاشتند يکي يکي فرار کردند. جنازه هژير اين وسط بود امامي آمد برود بيرون يک کسي از عقب بغلش کرد معلوم شد که يک خياطي بوده. يکي از بچه ها [فدائيان اسلام] که به دنبال امامي بود کاردي که دستش بود گذاشت روي شکم اين خياط ولش کرد سيد حسين [امامي] را و سيد حسين از در رفت که برود بيرون، محمدخان طهماسبي - سرگرد - آنجا بود رو به روي در مسجد سپهسالار توي کوچه پشت مسجد، سيد حسين را بردند داخل آن خانه که کسي نفهمد سيد حسين کجاست.»(20)
با نيرنگ سرگرد طهماسبي، سيد حسين امامي دستگير شده و به دژباني که در آن زمان سرتيپ دفتري رئيس آن بود تحويل داده شد. امامي در نخستين کلام گفت: «هژير خيانت کرد؛ خائن بود، او را کشتم.»(21) و در پاسخ اولين سؤال بازپرس نيز تمام مسئوليت را به
عهده گرفت و اعلام کرد» «من هژير را کشتم و بدون شرکت هيچ کسي اين عمل را انجام داده ام.»(22) و با وجود آنکه شب و روز بازجويي و شکنجه مي شد و حتي ناخنهايش را کشيدند. بيش از اين حرفي نزد. روز 14 آبان، هژير در بيمارستان مرد. فدائيان اسلام با انتشار اعلاميه اي در تهران و شهرستان ها ضمن تجليل از شخصيت سيد حسين امامي اعلام نمودند که بايستي هرچه زودتر انتخابات لغو گردد و مجدداً در محيطي عاري از زور و فشار با آزدي کامل انتخابات انجام پذيرد. صدور اين اعلاميه درآن شرايط بر وحشت هيئت حاکمه افزود و به همان ميزان به ملت مسلمان ايران اميد و نشاط بخشيد و به آنان قوت قلب داد تا براي دفاع از حقوق خود به پا خيزند.

عقب نشيني دربار
 

به دنبال مرگ هژير، در تهران حکومت نظامي اعلام شد و بقايي، حائري زاده، سيد علي بشارت، علي جواهرکلام، عبدالقدير آزاد، دانش نوبخت، سيد مصطفي کاشاني (فرزند آيت الله کاشاني)، استاد خليل طهماسبي و تعداد زيادي از اعضاي سازمان نگهبانان آزادي انتخابات و جمع کثيري از مردم بازداشت شدند. مکي نيز خود را به فرمانداري نظامي معرفي کرده و بازداشت شدند. مأمورين مي روند به خانه دکتر مصدق و او را به احمدآباد تبعيد و زيرنظر مي گيرند.
دکتر مصدق دراحمدآباد طي نامه اي که در باختر امروز منتشر شد اعلام کرد که از ملاقات و ديدار اشخاص معذور است. اين عمل خود ضربه اي بر صفوف مبارزان محسوب مي شد. روي همين اصل، نواب
صفوي طي پيغامي به اين عمل اعتراض کرده و گفته بود که هر عملي که بوي ترس و جبن دهد باعث شکست است.(23)
حکومت نظامي نيز طي اعلاميه اي مطبوعات را تهديد کرد که مبادا مطلبي خلاف نظر دربار به چاپ برسانند. ولي اين توپ و تشرها سطحي و گذرا بود و خيلي زود رژيم وادار به عقب نشيني شد. سرتيپ صفاري از رياست شهرباني کشور کنار رفته و به جاي او تيمسار فضل الله زاهدي روي کارآمد. زاهدي رفتار محترمانه و ملايم در قبال زندانيان از خود نشان داده و سرتيپ ايرواني را براي تفقد و سرکشي به سراغ اعضاي جبهه ملي فرستاد.
به خاطر عملکرد مکي در مخالفت با قرارداد الحاقي، کينه مضاعفي نسبت به او وجود داشت. به همين خاطر سرلشکر رزم آرا به حائري زاده پيغام داد که تو و بقايي و عبدالقدير آزاد را مي توانيم آزاد کنيم ولي مکي بايد بماند. اين سخن رزم آرا، با واکنش حائري زاده مواجه شد. او در پاسخ رزم آرا گفته بود «مي خواهيد چوب مخالفت به نفت را به مکي بزنيد تا تکليف او روشن نگردد؟ از زندان خارج نمي شويم.» آنها سرانجام همگي در اوايل دي ماه آزاد شدند.(24) از همه اينها مهمتر بالاخره دربار مهمترين سنگر را نيز تحويل داد و انتخابات تهران را ابطال نمود. سيد محمد صادق طباطبايي رئيس انجمن انتخابات طي اعلاميه اي فساد و تقلب در انتخابات را تأييد کرد. در تبريز و چند شهر ديگر نيز تقلب در انتخابات تأييد شد و
انجمن هاي انتخابات منحل شده و مجدداً هيئت نظارت تشکيل شد. ضمن آنکه در تهران طباطبايي کنار رفت و دکتر لقمان ادهم به رياست انجمن انتخابات برگزيده شد.
ابطال انتخابات فتح الفتوح مبارزات بود و اميد را در جانها دميده و مردم را به آينده دلگرم ساخت. اعدام انقلابي هژير شوک را به دربار وارد کرد و آنان را وادار نمود تا از مواضع وطن فروشانه خود عقب نشيني کنند.
در تاريخ دهم دي ماه 1328 دکتر بقايي به خاطر اعلاميه اش که از سوي حکومت، تحريض و تحريک قواي نظامي تلقي شده بود مجدداً توقيف گرديد. او نامه اي به نواب صفوي نوشته و از وي خواست تلاش خود را براي سامان دادن به انتخابات و مانعت از فعاليت هاي متقلبانه گردانندگان آن به کار گيرد. رژِيم قصد داشت به هر نحوي شده از فضاي حکومت نظامي استفاده کرده و بقايي را محکوم کند ولي به مناسبت ايام انتخابات، سپهبد رزم آرا حکومت نظامي را ملغي اعلام نمود و به دنبال اين امر روند امور به نحوي جريان يافت که آنان از مقصود خود بازماندند و بقايي از چنگشان رهيد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1. -مکي، حسين، خلع يد، ص 39.
2. -مکي، حسين، خلع يد، ص 43.
3. -ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، صص 9 – 38.
4. -خاطرات و مبارزات دکتر حسين فاطمي، بکوشش بهرام افراسيابي، انتشارات سخن، چاپ اول 1366، ص 113.
5. -ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 39.
6. -افراسيابي، بهرام، خاطرات و مبارزات دکتر حسين فاطمي، ص 114.
7. 222-هيئت متحصنين دربار عبارت بودند از 1. دکتر محمد مصدق 2. سيد حسين مکي 3. دکتر مظفر بقايي 4. سيد ابوالحسن حائري زاده 5. عبدالقدير آزاد 6. دکتر کريم سنجابي 7. دکتر سيد علي شايگان 8. دکتر کاوياني 9. شمس الدين اميرعلايي 10. يوسف مشار 11. سيد محمود نريمان 12. عباس خليلي 13. عميد نوري 14. دکتر سيد حسين فاطمي 15. جلالي نائيني 16. احمد ملکي 17. ارسلان خلعت بري 18. مهندس زيرک زاده 19. آيت الله سيد جعفر غروري و 20. حسن صدر.اندکي بعد عميد نوروزي و عباس خليلي از تحصن خارج شدند و اللهيار صالح و اميرتيمور کلالي به جمع متحصنين پيوستند.
8. -مکي، حسين، خلع يد، ص 45.
9. -ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، صص 41 – 40.
10. -زهتاب فرد، رحيم، افسانه مصدق، ص 131.
11. -سفري، محمدعلي، قلم و سياست، جلد 1، نشر نامک، چاپ اول 1371، صص 301 – 300.
12. -خسروشاهي، سيد هادي، فدائيان اسلام ص 83.
13. -همان.
14. -ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 38.
15. -ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 41.
16. -اين نظاميان، نيروهاي ژاندارمري بودند که به آنها دستور داده شده بود کاملاًً مراقب صندوقها باشند.
17. -مکي، حسين، خلع يد، صص 14 – 13.
18. -ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 44.
19. -مطابق دستورات دين مبين اسلام، چنانچه اموال مسلماني مورد هجوم واقع شود، فرد مسلمان بايد از اموال خود دفاع کند، تا جايي که خطري متوجه جانش نشود. اگر جانش مورد حمله قرار گرفت بايد به دفاع از خود بپردازد تا جايي که دين و عفتش درخطر نيافتند، ولي زماني که دين و عفت شخص مسلمان مورد هجوم واقع شد در راه دفاع، از هيچ کوششي نبايد فروگذار کند حتي جان و مال خود را نيز بايد فدا کند. در زماني که عمال دولت چپاولگر انگليس با زور سرنيزه بر ملت و ميهن ما حکمراني مي کردند و براي تثبيت سلطه و تداوم غارتگري خود رشيد مرداني چون اميرکبير، آيت الله مدرس و رئيس علي دلواري را به شهادت رسانده و اعمال دين زدايانه اي چون کشف حجاب را به ملت مسلمان ايران تحميل کرده بودند، مال، جان، ايمان و عفت مسلمين در معرض خطر جدي قرار داشت. لذا از ميان برداشتن عمال خائن علاوه بر فتاواي شرعي به اجماع عمومي مردم نيز متکي بود.
20. -ناگفته ها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 45.
21. -مهدي نيا، جعفر، زندگي سياسي رزم آرا، ص 84.
22. -خسروشاهي، سيد هادي، فدائيان اسلام، ص 91.
23. -خسروشاهي، سيد هادي، فدائيان اسلام، ص 92.
24. -در زمان زنداني بودن سران جبهه ملي «دوهر» مستشار سفارت آمريکا، در زندان با آنان ديدار نمود. گويا آمريکا در آزادي آنها نيز دخالتهايي روا داشته است. علت اين رفتار دولت آمريکا را مي توان نوعي «فشار سياسي» به انگلستان تلقي نمود. بدين معني که با حمايت از جبهه ملي، انگليس را به امتيازدهي در منابع نفتي و سهيم کردن آمريکا وادار نمايد.
 

منبع: نیمه پنهان (جلد21) /منصورمهدوی ،تهران انتشارات کیهان ، چاپ چهارم،1387.